معنی جریان کار
حل جدول
روال
عربی به فارسی
سیل , سیلا ن , ریزش درونی , جریان بداخل
فرهنگ عمید
روان شدن آب یا هرچیز مانند آن،
(اسم) [مجاز] رویداد، حادثه، ماجرا،
(اسم) [مجاز] فرایند،
(اسم) [مجاز] موضوع،
(اقتصاد) گردش و دستبهدست شدن پول،
* جریان صفرا: عبور صفرا از یاختههای کبدی به کیسۀ صفرا و مجاری صفراوی و ریختن آن در روده و جذب مجدد قسمتی از آن در خون و بازگشت آن به کبد،
مترادف و متضاد زبان فارسی
روانی، ریزش، سیلان، تداول، رواج، روند، حیصوبیص، خلال، قضیه، ماجرا، سیر، کوران، گردش
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Aktuell, Gegenwärtig, Laufend, Momentan [adjective], Strom (m), Strömung (f), Einsatz (m), Funktionierend, Gehend, Geschwindigkeit (f), Sickern [verb], Weggehend
فرهنگ معین
روان شدن (آب و هر چیز مانند آن)، واقع شدن امری، دست به دست شدن پول. [خوانش: (جَ رَ) [ع.] (مص ل.)]
فرهنگ واژههای فارسی سره
روایی، روند، گذران، گردش
فارسی به عربی
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ فارسی آزاد
جَرْی-جَرَیان، (جَرَی-یَجْرِی)، روان شدن- جریان یافتن- واقع شدن- حادث شدن- عزم کردن و شتافتن،
معادل ابجد
485